از هر که می پرسم می گوید جمعه می آیی، امّا کدام جمعه؟
در روزگار تیره ما هر روز جمعه است وجمعه ها صبح و شب ندارند
و همه عصرند.
گفتم تا جمعه دیگر چند آدینه مانده است؟!
گفت: یک یا زهرای دیگر، گفتم: زهرا را تو می شناسی؟!
گفت: همان نیست که شب های جمعه و صبح جمعه پرده
خوان خون است و دستی بر پهلوی شکسته دارد،
گفت: و همانی نیست که کبوتران فرج را در غروب
جمعه یک به یک بر بام انتقام می نشاند؟!
من میان حضور و ظهور تو سرگردانم و حیران،
نمی دانم از توکدام را بخواهم، اگر حضور را بخواهم،
ترس آن دارم که چشمانم لیاقت دیدن تو را نداشته باشد
و اگر ظهور را خواهم، نه، نمی توانم ظهور را بخواهم،
چون خود نیز می خواهی ظهور کنی
امّا وقتی تنها وغریبی چگونه ظهور کنی؟
وقتی یار و یاوری نداری چگونه ظهور کنی؟
آخر همه این ها که می خواهند ومی گویند که یار و یاور تو هستند،
انسان های جدا خورده از رنگ هستند
فروغ دیده نرگس ...
........................................................................
دستانم از نوشتن درماندند
و چشمانم ازخواندن نام تو خجل...
برای تو می نویسم ای کسی که زیباترین القاب عالم را دارا هستی
و امید ها به آمدنت آن هنگام که غبار ظلم و بی عدالتی و دروغ و نیرنگ
بر چهره ها می نشیندو می کنند آن چه را که نباید میکردند
و فراموش میکنند چیزی را که باید به خاطر می سپردند...
منتظرم!
منتظر دلی از جنس نور، کسی از قوم خورشید!
کسی از نژاد نفسهای گرم! مردم نیز منتظرند!
و غرق در لحظههای انتظار، نیازشان را از لابهلای نفسهای حیران خود
بازگو میکنند.
شقایقها منتظرند! منتظر کسی که به فرهنگ شبنم ایمان بیاورد.
کسی که آیینههای مکدر زمانه را در هم بشکند
و اشکهای ارغوانی را از کوچههای پریشانی نجات دهد.
کوچهها چشم به راهند! کوچهها نیز چشم به راهند!
چشم به راه قدمهایی هستند که زخمهای بی رحم گمراهی را از چشمان
مردم پاک کند.
کوچهها منتظر چشمان باران زایی هستند که با قدمهایش جان مردم را به
شبنم اشکها بشوید.
جادهها منتظر رهگذری هستند که برای همیشه خواهد ماند.
منتظر قدمهایی که تن مرده کوچهها را زنده میکند.
لالهها منتظرند! در این عرصه انفجار بلا،
مردم یاد لالهها را بین کوچههای این شهر خاموش گم کردهاند
و حتی امواج دریای عاشق سر بر ساحل نگاههایی تیره میگذارند
و سرود عطش را سر میدهند.
لالهها منتظرند؛ منتظر کسی که همزاد موجهای خورشیدی است.
کسی از جنس ابر، پریزاد باران.
عاشقان منتظرند! عاشقان بیتابند،
بی قرارند تا هم آواز شیدایی صبح فردا باشند.
ای دریا تبار، بر گونههای امت ببار. عاشقانت صبورند،
منتظر خواهند ماند.
کلمات کلیدی: