سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! از تو هدایت در گمراهی و بینایی در کوری و راه راست در بیراهه درخواست می کنم . [امام صادق علیه السلام]
هزارطرح
امام حسین(علیه السلام) روز چهارشنبه، دوم محرم سال 61 هجری قمری به کربلا رسید. در این هنگام اسب ایشان از حرکت ایستاد، لذا بر مرکب دیگر سوار شدند و تا هفت مرکب عوض کردند، هیچکدام حرکت نکرد. امام (برای فهماندن به حاضرین) فرمودند: این زمین چه نام دارد؟
عرض شد: غاضریهّ ـ ماریه ـ نینوا ـ شاطی الفرات ـ کربلاء.
حضرت آهی از دل برآورد و فرمود: توقف کنید، همین جا مردان ما شهید و خون ما ریخته و حرم ما اسیر می گردد، قبر ما زیارتگاه می شود، این است همان نقطه ای که جدّم برای انجام وظیفه به من وعده کرده است.
در جلد سوم کشکول بحرانی آمده: امام، کربلاء را چهار میل در چهار میل به شصت هزار درهم خرید و به ایشان یعنی اهل نینوا و غاضریّه داد و شرط کرد: مردم را به این قبر راهنمائی و سه روز زوّار را مهمان کنند.
همزمان با ورود امام به کربلاء حرّبن یزید به کربلاء وارد شد، نامه ای از عبیداللّه دریافت نمود که هر جا امام فرود آمد، او را در سختی قرار دهد.(1)
1-حوادث الایّام، صفحه 13.
به نقل از : http://persian.makarem.ir/
 
التماس دعا در این ماه

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد حسن 92/6/30:: 7:57 صبح     |     () نظر
در 25 صفر سال 11 هجری قمری پیامبر(صلی الله علیه وآله) دوات و کاغذ طلبید تا بنویسد که خلافت بلافصل برای علی(علیه السلام) است، ولی عمر مانع شد و به ساحت اقدس نبوی جسارت کرد و گفت: «ان الرجل لیهجر» یعنی «این مرد هذیان می گوید»!!!

همچنین پیامبر(صلی الله علیه وآله) در این روز بر منبر رفتند، خطبه خواندند و مردم را موعظه نمودند و به پیروی از قرآن و عترت فراخواندند.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-تقویم شیعه، صفحه 56.

به نقل از :http://persian.makarem.ir/

دفتر آیت الله ناصر مکارم شیرازی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد حسن 92/6/30:: 7:57 صبح     |     () نظر

شیخ مفید از ابوبصیر نقل کرده است: حضرت امام صادق(ع) فرمود: «قائم ما قیام نمی‌کند، مگر در سال های فرد؛ یک یا سه یا پنج یا هفت یا نه» (ارشاد، ص 361)

نعمانی از داود دجاجی نقل کرده است که امام باقر(ع) فرمود: وقتی از حضرت امیرالمؤمنین درباره آیه که خداوند می‌فرماید: «گروه‌های مردم در میان خود اختلاف نمودند...(مریم:37)» سؤال شد، آن حضرت فرمود :«پس از سه رویداد، انتظار ظهور داشته باشید»؛ گفتند:آن سه چیست یا امیرالمؤمنین؟ فرمود:
«اختلاف شامیان، آشکار شدن پرچم‌های سیاه از سوی خراسان و نگرانی شدید در ماه رمضان» ؛‌ گفته شد این نگرانی چیست؟ حضرت فرمود: 
مگر سخن خداوند را در قرآن نشنیده‌ای که می‌فرماید:«ما اگر بخواهیم نشانه‌ای از آسمان فرود آوریم، تا گردن آنان در برابر آن تسلیم و خاضع باشد.» آن نشانه‌ای است که دختران پرده‌نشین را بیرون می کشد، خوابیده را بیدار و بیداران را به وحشت می اندازد.
(الغیبة، ص 251 ح8)

و باز از عمر بن حنظله نقل کرده است: حضرت صادق(ع) فرمود: «برای ظهور قائم پنج نشانه است: آشکار شدن سفیانی، ظهور یمانی، فریادی که از آسمان به گوش می‌رسد، کشته شدن انسانی پاک نهاد و فرو رفتگی در بیابان» (همان، ح9)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد حسن 92/6/30:: 7:55 صبح     |     () نظر

ابوالجارود نقل کرده است که حضرت باقر(ع) فرمود: «یاران قائم سیصد و سیزده نفر از عجم‌ها هستند، بعضی از آنان که با نام و نشان، نام پدر و مادر، نسبت خانوادگی و دیگر ویژگی‌ها شناخته شده‌اند. روزانه بر بالای ابرها، خود را به حضرت می‌رسانند و برخی دیگر که در رختخواب خود هستند نابهنگام خود را در مکه بر سر پیمان می‌بینند.» (همان، ص 315، ح8)

شیخ طوسی از موسی? ابار نقل کرده است: حضرت صادق(ع) فرمود:«از عرب‌ها بترسید؛ زیرا خبر ناگواری در انتظار آنان است؛ به ویژه آن که، حتی? یک نفر از آنان در رکاب قائم نیست.» (همان، ص 476، ح500)

 ابن شهر آشوب از مأمون رقی نقل کرده است: روزی نزد سرورم، امام صادق(ع) بودم؛ سپس داستان ورود سهل خراسانی و امر به داخل شدن در آتش را بازگو کرده تا آنجا که می‌گوید: حضرت صادق(ع) فرمود: «چند شیعه‌ی ناب در خراسان است که امر مرا برای ورود به آتش اطاعت کند؟»
گفتم: حتی? یک نفر هم نیست.
آن گاه حضرت صادق(ع) فرمود:  

«ما خود آگاه به زمانیم و تا روزی که -حداقل- پنج نفر همدست و یاور نیابیم، قیام نمی‌کنیم.» (مناقب، ج4، ص237)

 طبری امامی از سیف بن عمیره نقل کرده است: حضرت امام باقر(ع) به من فرمود که وقتی قائم قیام می‌کند، مؤمن در قبر خود‌مختار می‌شود و به او گفته می‌شود: «سرور شما ظهور کرده است. اگر دوست داری در رکاب او باشی، پس برو و اگر می‌خواهی در سایه‌ی کرامت الهی بمانی، پس بمان.» (دلائل الامامه، ج479، ح471) 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد حسن 92/6/30:: 7:55 صبح     |     () نظر

 

از هر که می پرسم می گوید جمعه می آیی، امّا کدام جمعه؟

در روزگار تیره ما هر روز جمعه است وجمعه ها صبح و شب ندارند

و همه عصرند.

گفتم تا جمعه دیگر چند آدینه مانده است؟!

 گفت: یک یا زهرای دیگر، گفتم: زهرا را تو می شناسی؟!

گفت: همان نیست که شب های جمعه و صبح جمعه پرده

خوان خون است و دستی بر پهلوی شکسته دارد،

 گفت: و همانی نیست که کبوتران فرج را در غروب

جمعه یک به یک بر بام انتقام می نشاند؟!

 من میان حضور و ظهور تو سرگردانم و حیران،

 نمی دانم از توکدام را بخواهم، اگر حضور را بخواهم،

 ترس آن دارم که چشمانم لیاقت دیدن تو را نداشته باشد

و اگر ظهور را خواهم، نه، نمی توانم ظهور را بخواهم،

چون خود نیز می خواهی ظهور کنی

امّا وقتی تنها وغریبی چگونه ظهور کنی؟

وقتی یار و یاوری نداری چگونه ظهور کنی؟

آخر همه این ها که می خواهند ومی گویند که یار و یاور تو هستند،

 انسان های جدا خورده از رنگ هستند

فروغ دیده نرگس ...

........................................................................

دستانم از نوشتن درماندند

و چشمانم ازخواندن نام تو خجل...

برای تو می نویسم ای کسی که زیباترین القاب عالم را دارا هستی

و امید ها به آمدنت آن هنگام که غبار ظلم و بی عدالتی و دروغ و نیرنگ

 بر چهره ها می نشیندو می کنند آن چه را که نباید میکردند

و فراموش میکنند چیزی را که باید به خاطر می سپردند...

 

منتظرم!

منتظر دلی از جنس نور، کسی از قوم خورشید!

کسی از نژاد نفس‏های گرم! مردم نیز منتظرند!

و غرق در لحظه‏های انتظار، نیازشان را از لابه‏لای نفس‏های حیران خود

بازگو می‏کنند.

شقایق‏ها منتظرند! منتظر کسی که به فرهنگ شبنم ایمان بیاورد.

کسی که آیینه‏های مکدر زمانه را در هم بشکند

و اشک‏های ارغوانی‏ را از کوچه‏های پریشانی نجات دهد.

کوچه‏ها چشم به راهند! کوچه‏ها نیز چشم به راهند!

چشم به راه قدم‏هایی هستند که زخم‏های بی ‏رحم گمراهی را از چشمان

مردم پاک کند.

 کوچه‏ها منتظر چشمان باران ‏زایی هستند که با قدم‏هایش جان مردم را به

شبنم اشک‏ها بشوید.

جاده‏ها منتظر رهگذری هستند که برای همیشه خواهد ماند.

منتظر قدم‏هایی که تن مرده کوچه‏ها را زنده می‏کند.

لاله‏ها منتظرند! در این عرصه انفجار بلا،

مردم یاد لاله‏ها را بین کوچه‏های این شهر خاموش گم کرده‏اند

و حتی امواج دریای عاشق سر بر ساحل نگاه‏هایی تیره می‏گذارند

و سرود عطش را سر می‏دهند.

لاله‏ها منتظرند؛ منتظر کسی که همزاد موج‏های خورشیدی است.

کسی از جنس ابر، پریزاد باران.

عاشقان منتظرند! عاشقان بی‏تابند،

بی ‏قرارند تا هم آواز شیدایی صبح فردا باشند.

ای دریا تبار، بر گونه‏های امت ‏ببار. عاشقانت صبورند،

منتظر خواهند ماند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد حسن 92/6/30:: 7:54 صبح     |     () نظر

یا صاحب الزمان! داستان یوسف را گفتن و شنیدن به بهانه‎ی توست.  شرمندهایم میدانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . میدانیم کوتاهیها، نادانیها و سستیهای ما، ستمهایی است که در حق تو کردهایم .

یعقوب به پسران گفت: به جستجوی یوسف برخیزید،

و ما با روسیاهی و شرمندگی، آمده‎ایم تا از تو نشانی بگیریم .

به ما گفته‎اند اگر به جستجوی تو برخیزیم، نشانی از تو می‎یابیم .

اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .

اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را درنوردیم، در می‎نوردیم .

اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم، می‎گذاریم .

ای یوسف زهرا !

خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند،

ما و خاندانمان نیز گرفتاریم،

روی پریشان ما را بنگر. چهره زردمان را ببین .

به ما ترحم کن که بیچاره‎ایم و مضطر

ای عزیزِ مصرِ وجود !

سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .

نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار

از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن .

.........................................................................................

یابن الحسن !

برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند،

سفارشنامهای هم از یعقوب داشتند .

اما ...

ای آقا ! ای کریم ! ای سرور !

ما درماندگان، دستمان خالی و رویمان سیاه است .

آن کالای اندک را هم نداریم .

اما ... نه،

کالایی هر چند ناقابل و کم بها آوردهایم .

دل شکسته داریم

و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم .

ناامیدیم و به امید آمدهایم .

افسردهایم و چشم به لطف و احسان تو دوختهایم .

سفارش نامهای هم داریم .

پهلوی شکسته مادر مظلومهات زهرا را به شفاعت آوردهایم .

                  

           

یا صاحب الزمان !

به یقین، تو از یوسف مهربانتری .

تو از یوسف بخشنده‎تری .

به فریادمان برس، درمانده‎ایم .

ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته‎ی یعقوب !

یعقوب‎وار، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم .

در دوران پر درد هجران، اشک می‎ریزیم و می‎گوییم:

تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم .

تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم .

با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم .

سخت است بر ما، که از دوری تو، روز و شب اشک بریزیم .

سخت است بر ما، که مردم نادان‎تر واگذارند .

سخت است بر ما، که دوستان، یاد ترا کوچک شمارند .

یا بقّیةالله !

خسته‎ایم و افسرده،

نالانیم و پژمرده،

گریه امانمان را بریده است .

غم دوری، دیوانه‎مان کرده است .

اما نمی‎دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می‎گوییم:

کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند .

تا من نیز در بی قراری، یاریش دهم

کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد؟

تا من او را در گریه یاری دهم

مولای من! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته‎اند .

و می‎دانیم پیراهن یوسف، یادگار ابراهیم، نزد توست .

و ای کاش نسیمی از کوی تو ،

بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .

و ای کاش پیکی، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد

تا نور دیدگانمان گردد .

ای کاش پیش از مردن، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم .

درازی دوران غیبت، فروغ از چشمانمان برده است 

کی می‎شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد؟

شکست و سرافکندگی، خوار و بی مقدارمان کرده است .

کی می‎شود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته‎ای؟

و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشانده‎ای .

کی می‎شود که ببینیم یاغیان و منکران حق را نابود کرده‎ای ؟

و ببینیم پشت سرکشان را شکسته‎ای .

کی می‎شود که ببینیم ریشه ستمگران را برکنده‎ای ؟

و اگر آن روز فرا رسد ...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد حسن 92/6/30:: 7:54 صبح     |     () نظر


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد حسن 92/6/27:: 8:30 صبح     |     () نظر
   1   2   3   4   5   >>   >