سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دارایی با هزینه کردن کاهش می یابد و دانش با دهش فزونی می گیرد . [امام علی علیه السلام]
هزارطرح

 

از هر که می پرسم می گوید جمعه می آیی، امّا کدام جمعه؟

در روزگار تیره ما هر روز جمعه است وجمعه ها صبح و شب ندارند

و همه عصرند.

گفتم تا جمعه دیگر چند آدینه مانده است؟!

 گفت: یک یا زهرای دیگر، گفتم: زهرا را تو می شناسی؟!

گفت: همان نیست که شب های جمعه و صبح جمعه پرده

خوان خون است و دستی بر پهلوی شکسته دارد،

 گفت: و همانی نیست که کبوتران فرج را در غروب

جمعه یک به یک بر بام انتقام می نشاند؟!

 من میان حضور و ظهور تو سرگردانم و حیران،

 نمی دانم از توکدام را بخواهم، اگر حضور را بخواهم،

 ترس آن دارم که چشمانم لیاقت دیدن تو را نداشته باشد

و اگر ظهور را خواهم، نه، نمی توانم ظهور را بخواهم،

چون خود نیز می خواهی ظهور کنی

امّا وقتی تنها وغریبی چگونه ظهور کنی؟

وقتی یار و یاوری نداری چگونه ظهور کنی؟

آخر همه این ها که می خواهند ومی گویند که یار و یاور تو هستند،

 انسان های جدا خورده از رنگ هستند

فروغ دیده نرگس ...

........................................................................

دستانم از نوشتن درماندند

و چشمانم ازخواندن نام تو خجل...

برای تو می نویسم ای کسی که زیباترین القاب عالم را دارا هستی

و امید ها به آمدنت آن هنگام که غبار ظلم و بی عدالتی و دروغ و نیرنگ

 بر چهره ها می نشیندو می کنند آن چه را که نباید میکردند

و فراموش میکنند چیزی را که باید به خاطر می سپردند...

 

منتظرم!

منتظر دلی از جنس نور، کسی از قوم خورشید!

کسی از نژاد نفس‏های گرم! مردم نیز منتظرند!

و غرق در لحظه‏های انتظار، نیازشان را از لابه‏لای نفس‏های حیران خود

بازگو می‏کنند.

شقایق‏ها منتظرند! منتظر کسی که به فرهنگ شبنم ایمان بیاورد.

کسی که آیینه‏های مکدر زمانه را در هم بشکند

و اشک‏های ارغوانی‏ را از کوچه‏های پریشانی نجات دهد.

کوچه‏ها چشم به راهند! کوچه‏ها نیز چشم به راهند!

چشم به راه قدم‏هایی هستند که زخم‏های بی ‏رحم گمراهی را از چشمان

مردم پاک کند.

 کوچه‏ها منتظر چشمان باران ‏زایی هستند که با قدم‏هایش جان مردم را به

شبنم اشک‏ها بشوید.

جاده‏ها منتظر رهگذری هستند که برای همیشه خواهد ماند.

منتظر قدم‏هایی که تن مرده کوچه‏ها را زنده می‏کند.

لاله‏ها منتظرند! در این عرصه انفجار بلا،

مردم یاد لاله‏ها را بین کوچه‏های این شهر خاموش گم کرده‏اند

و حتی امواج دریای عاشق سر بر ساحل نگاه‏هایی تیره می‏گذارند

و سرود عطش را سر می‏دهند.

لاله‏ها منتظرند؛ منتظر کسی که همزاد موج‏های خورشیدی است.

کسی از جنس ابر، پریزاد باران.

عاشقان منتظرند! عاشقان بی‏تابند،

بی ‏قرارند تا هم آواز شیدایی صبح فردا باشند.

ای دریا تبار، بر گونه‏های امت ‏ببار. عاشقانت صبورند،

منتظر خواهند ماند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد حسن 92/6/30:: 7:54 صبح     |     () نظر