کتاب خاطره های پراکنده از خانم گلی ترقی ( چاپ نیلوفر) را می خوانم. (ص 178) چه کیفی داشت وقتی زیرِ عبای پدر می خزید و روی کولش سوار می شد روی بلندترین قله ی عالم فراسوی زمین و خانه های کوچک گِلی و آدمهای قدِ مورچه ، ناچیز و حقیر. از پنجره ی هواپیما [...]
نوشته شده توسط
محمد حسن
89/11/14:: 10:34 صبح
|
() نظر